نامه ای به امام رضا
به نام آنکه مرا یاری کرد تا قلم در دست گیرم .
سلام آقا ...
سلام یا علی بن موسی الرضا ...
سلام سرورم ...
هر چقدر به تو سلام کنم باز هم کم است . امام رضا امشب که دارم برایت نامه می نویسم خیلی دلم گرفته است . دلم می خواهد یک دل سیر گریه کنم اما مگر می شود ؟
اگر قطره ای اشک هم از چشمانم جاری شود همه می پرسند چه شده است ؟
ومن پاسخی ندارم ؟
گریه ی من بی دلیل نیست اما آنقدر غم روی قلبم سنگینی می کند که قادر به وصف حالم نیستم .
ای کاش این لحظه در حرمت بودم تا با بهانه اشک ریزم .
اشک ریختن در حرمت را خیلی دوست دارم . چرا که هیچ کس حتی یک نفر نمی پرسد دلیل گریه هایت چیست و همه می گذارند پای اشک شوق که به خاطر دیدار تو است .
آری با دیدن صحن حرم وگنبد طلایت حال و هوای من هم عوض می شود .
هرگاه پایم را در حرمت می گذارم نا خودآگاه دلم می لرزد و دوست دارم با صدای بلند گریه کنم .
چه خوب است که روی زمین آدم جایی دارد که بی آنکه بخواهد دلیل گریه هایش را برای کسی توضیح دهد بتواند گریه کند .
امام رضا دوست دارم با زبان ساده ام پیش تو از پشیمانی ام بگویم . اما افسوس که موقع اعتراف همین زبان ساده ام هم یاریم نمی کند .
به جز حرف های ساده و تکراری چه می توانم بگویم ؟
فقط از تو خواهش می کنم مرا تنها مگذار بعداز خدا تنها و تنها امیدم تو هستی .نا امیدم مکن چرا که دوست ندارم به انسان های عادی امید بندم و برای رسیدن به خواسته هایم دستم را جلوی هر کسی دراز کنم .
نه تنها به خاطر غرورم بلکه به خاطر منتی که بر سرم می گذارند .
اما تو بی منت حاجتم را روا می کنی .
پس چه کسی بعد از خدا بهتر ازتو که اگر حاجتم را رواکنی هیچگاه به رویم نمی آوری .
پس تا آخر عمر حاظرم دستم را جلوی خدا و تو دراز کنم اما فقط حتی برای لحظه ای مرا نا امید مکن .
[ بازدید : 482 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]